باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه ... خانه ام کو ؟ خانه ات کو ؟ آن دل دیوانه ات کو ؟ روز های کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت اید روز باران ! گردش یک روز دیرین ... پس چه شد ؟ دیگر کجا رفت ؟ خاطرات خوب و شیرین.. .. ...باز باران بی ترانه .بی هوای عاشقانه . بی نوای عارفانه . در سکوت ظالمانه . خسته از مکر زمانه . غافل از حتی رفاقت . هاله ایی از عشق و نفرت . اشک هایی طبق عادت . قطره های بی طراوت . روی دوش آدمیت می خورد بر بام خانه ....
به بار بارونو دلم داغونو نمیخوام عشق بدون اونو...
ندارم..... و نداشتم.......برچسب : نویسنده : mahsaasman80 بازدید : 58